سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قاتی پاتی

از مرحمت حج شیخ حسنعلی اصفهانی(ره)

***                      ***

مردی حصیر باف می گفت: عیال من پس از وضع حمل تا هشت ماه قطره ای شیر در سینه نداشت که به بچه ی خود بنوشاند و از این بابت بسیار در زحمت و اندوهگین بودم. تا آنکه یکی از

دوستان مرا به حضورحاج شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) دلالت کرد. بامدادی بود که خدمتش رسیدم و جماعتی پس از من در انتظار نوبت بودند اما ناگهان مرحوم شیخ با صدای بلند فرمودند:

آن کس که عیالش شیر ندارد،بیاید. به حضورش رفتم، سه دانه انجیر مرحمت کردند و فرمودند: عیالت هر روز یک دانه از اینها را با قرائت 3 قل هوالله احد وسه صلوات بخورد. مستقیما به خانه

آمدم و یکی از سه انجیر را به عیال خود دادم، ساعتی نکشید که اطلاع داد،سینه هایش از شیر پر شده است وشیر خود به خود خارج می شده وپیراهن او را خیس کرده است. قبول این

ماجرای شگفت انگیز برای زنان همسایه مشکل بود اما چون از نزدیک دیدند، به صحت گفته ی او اذعان کردند. خلاصه عیال من باآن که هشت ماه بود که قطره ای شیر در سینه نداشت، بعد

از آن چنان صاحب شیر شد که علاوه بر فرزند خود، کودکان دیگر را هم شیر می داد.




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 مرداد 8 :: 6:16 صبح ::  نویسنده : محمدعلی

دوست داشتنحوریه بهشتیدوست داشتن

***         ***

مرحوم سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره)استاد علامه طباطبائی(ره)شاگردان خود را هر یک طبق موازین شرعیه با رعایت آداب باطنی اعمال

وحضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال،بر طریق خاصی دستورات اخلاقی می دادند ودلهای آنان را برای پذیزش الهامات عالم غیب آماده

می کردند. خود ایشان در مسجد کوفه ومسجد سهله حجره داشتند،  وبعضی از شبهارا به تنهایی در آن حجرات بیتوته می کردندو شاگردان خودرا

نیز توصیه می کردند که بعضی از شب ها را به عبادت در مسجد کوفه یا سهله بیتوته کنند.دستور داده بودند که چنانچه در بین نماز و یا قرائت

آن از  جهات دیگر، عالم غیب را مشاهده کردند، توجه ننمایند و دنبال عمل خود باشند.استاد علامه طباطبائی(ره) می فرمودند: روزی من در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم، در آن

بین یک حوریه ی بهشتی از طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتی در دست داشت، و برای من آورده بود و خود را به من عرضه نمود ،همینکه خواستم به او توجهی کنم ، ناگهان یاد

حرف استاد افتادم که مرحوم قاضی فرموده بودند به صورتهای زیبای غیبی در حالات عبادی توجه نکنید، لذا چشم پوشیده و از او روی گردانیدم، آن حوریه برخاست و از آن طرف چپم آمد وبار

دیگر آن جام را به من تعارف کرد باز هم توجهی نکردم، آن حوریه رنجیده خاطر گردید و از من دور شد، از آن روز تا کنون (زمان نقل ماجرا)هر وقت آن منظره را به یاد می آورم از آزردگی آن حوریه

متأثر میشوم.




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 مرداد 8 :: 6:13 صبح ::  نویسنده : محمدعلی

می دونید چند روزیه که بد جوری رفتم تو کف بچگیام.....

توکف اون روزایی که دوچرخه کوچولوم رو سوار میشدم و تالاپ تالاپ میخورم  تو درو دیوار یا سر هرپیچی به یه نفر سواره یا پیاده برخورد میکردم ولی حالا بزرگ شدم و جای اون سواره یا پیاده ها رو گرفتم.

تو کف اون روزایی که وقتی با ماشین بودیم و به خونمون نزدیک میشدیم خودم رو به خواب میزدم تا بابام منو بغل کنه وببردم تو خونه ولی حالا بعضی وقتا که راست راستکی تو ماشین خوابم میبره بابام با صدای بلند صدام  میزنه تازه بعدش کلید در پارکینگ رو بهم میده میگه برو در و باز کن!!!!!!

تو کف اون نقاشی های اجق وجقی که روی دیوار های اتاقم میکشیدم ولی حالا میبینم که او روز تا حالا دنیا داشته روی من نقاشی میکشیده و مزدش رو از حساب عمرم برداشت میکرده.

توکف اولین تجربه ی داشتن دوست توی پیش دبستانی.

توکف خواندن بابا آب داد...

وای چه روزای خوبی بود فقط بازی، بازی،بازی..

یادش بخیر

تاحالا توجه کردید چه دنیا ی عجیبه جَوونا بچگی هاشون رو میخواند بزرگتر ها هم جوونی هاشون رو، من که اصلا دوست ندارم بزرگ بشم!!!!!!!

یعنی چی؟خلاصه کودکی کجایی که یادت بخیریعنی چی؟

 

 

 

 




موضوع مطلب :
شنبه 92 مرداد 5 :: 6:32 عصر ::  نویسنده : محمدعلی

گل تقدیم شما گل تقدیم شما

اگر قدر ثانیه های بدون بازگشت را می دانستند واز قله های باشکوه موفقیت چیزی شنیده بودند 

هیچ گاه....برای در چاله مانده چاه را توصیف نمی کردند.

 گل تقدیم شما گل تقدیم شما

-تورا به دادگاه خواهم کشید...شاید به حبس ابد محکوم شوی !جزئیات جنایتت معلوم نیست اما

اثر انگشتت را...روی قلبی شکسته یافته ام!!!

گل تقدیم شما گل تقدیم شما 

-چوب کبریت های نیمه سوخته وچشم هایی...درحسرت دوباره دیدنت.به امتحانش می ارزید ولی ای

کاش قصه های زمان کودکی براساس واقعیت بود!!!

گل تقدیم شما گل تقدیم شما 

-انگار روزی دیگر فرا رسیده است.اگر چشم هایت گشوده شده اند واگر می توانی صادقانه لبخند بزنی

بدان که خداوند... هنوز عاشق توست!!!

گل تقدیم شما گل تقدیم شما 

-هرشب ستاره ی دنباله داری به خانه ات می فرستم هرروز شبدر چهار برگی در کفش هایت می گذارم

هر لحظه برایت دعا می خوانم.تا زمانی ایمان بیاوری...که هیچ آرزویی محال نیست!!!

گل تقدیم شما گل تقدیم شما 

-فاصله برای عاشق همیشه تلخ است.چه  800کیلومتر باشد و چه 8متر .این را از چشم های خیس

سربازی فهمیدم که از بالای برجک دید بانی...به معشوقه اش می نگریست!!!

 گل تقدیم شما گل تقدیم شما

-نمی دانم چرا اینگونه است؟وقتی نگاه عاشق کسی به توست می بینی اما دلت بسته به مهر

دیگری ست بی اعتنا می گذری و عاشقانه به کسی می نگری... که دلش پیش تو نیست!!!

گل تقدیم شما گل تقدیم شما 

-همیشه به خودت تنها به خودت اطمینان داشته باش ودر هنگام مشکلات به آسمان نگاه کن

چرا که معمولا اطرافت خالی از دوستانی می شود که تا دیروز...به پای رفاقت جان می دادند!!!

 گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

 




موضوع مطلب :
جمعه 92 مرداد 4 :: 6:14 صبح ::  نویسنده : محمدعلی

 سیاست چیست؟! یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدرجان! لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی؟ پدرش فکری می کنه و می گه: بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی. من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم. مامانت دولت هست، چون کارهای خونه رو اون اداره می کنه. کلفت مون ملت مستضعف و پابرهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره. تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی. داداش کوچیکت هم که دو سالش هست، نسل آینده است. امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردا بتونی در این مورد بیشتر فکر کنی. پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچکش از خواب می پره. می ره به اتاق برادرکوچکش و می بینه زیرش رو کثیف کرده و داره توی گه خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرورفته و هرکاری می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره توی اتاق کلفت شون که اون رو بیدار کنه، می بینه باباش توی تخت کلفت شون خوابیده و داره ترتیب اون رو می ده. می ره و سرجاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه. فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیست؟ پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چی هست. سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت مستضعف و پابرهنه رو می ده، در حالی که دولت به خواب عمیقی فرو رفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمی تونه دولت رو بیدار کنه، در حالی که نسل آینده داره توی گه خودش دست و پا می زنه.




موضوع مطلب :
جمعه 92 مرداد 4 :: 6:10 صبح ::  نویسنده : محمدعلی
<   <<   6   7   8   9   10   
درباره وبلاگ

چاق شدم دوباره
پیوندها
لوگو
چاق شدم دوباره
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 64161