سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قاتی پاتی

چشمان تو  

   

کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری 


سوارانی که در راهند میگویند می باری

تو را چون لحظه های آفتابی دوستت دارم

مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری

مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی

مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری

زمستان بود و سرمایی تنم
را سخت می لرزاند

و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری

هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد

عطش دارم بگو: کی بر دلم یک ریز می باری


 

 




موضوع مطلب :
شنبه 92 مهر 27 :: 4:0 صبح ::  نویسنده : محمدعلی

درباره وبلاگ

چاق شدم دوباره
پیوندها
لوگو
چاق شدم دوباره
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 66249